کد مطلب:107037 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

حکمت 341











[صفحه 699]

(هر كس به عیب خود بنگرد از عیب دیگران بازماند. و هر كه به روزی خداداده قانع باشد، به آنچه از دست داده غمگین نمی شود. و هر كس شمشیر ستم برآورد با همان شمشیر كشته شود. هر كس در كارها خود را رنج دهد، هلاك شود. و هر كس خود را در گردابهای زندگی اندازد، غرق شود. و هر كه به جاهای بد رود، متهم شود. و هر كس پرحرفی كند، اشتباهش زیاد شود. و هر كس زیاد مرتكب اشتباه گردد، كم شرم شود. و هر كس كم شرم باشد، پرهیزگاری اش اندك است و هر كس پرهیزگاری اش اندك باشد، دلش می میرد، و آن كه دلش بمیرد، داخل آتش دوزخ گردد. و هر كس به بدیهای مردم بنگرد و آنها را نپسندد و باز آنها را برای خود بخواهد، این همان احمق و نادان است. و هر كس زیاد به یاد مرگ باشد، به اندك دنیا دلخوش گردد. و هر كس بداند كه گفتارش برخاسته از كردار اوست، كمتر سخن گوید مگر درباره ی آنچه لازم می بیند). 1- هر كس به عیب خود بنگرد از عیب دیگران بازماند، از آن رو كه عیب دیگران را به خاطر افتخار خود كه او چنین عیبی را ندارد، بازگو می كند. پس اگر چنان عیبی را در خود ببیند، توجه به كاستی خود، او را از پرداختن به كاستی دیگران و توجه به آن، باز می دارد. 2- هر ك

ه به روزی خداداده راضی باشد، به آنچه از دست داده غم نمی خورد، توضیح آن كه غم خوردن برای از دست رفته، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضایت به روزی موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، یعنی غم خوردن برای از دست رفته است. 3- هر كس شمشیر ستم بركشد با همان شمشیر كشته شود، كنایه از ستمكاری است بدیهی است كه ستم باعث نابودی ستمكار است. این مطلب در چند جا گذشت. 4- و هر كس در كارها خود را به زحمت اندازد، هلاك شود، یعنی كسی كه به خود سختی و مشقت دهد، خود را در معرض هلاكت قرار داده است. 5- هر كس خود را در گردابهای دریای زندگی اندازد غرق شود. كلمه ی لجج را برای كارهای مهم مانند جنگها و تدبیر حكومتها، و لفظ غرق را برای هلاك شدن، استعاره آورده است. 6- هر كس در جاهای بد قدم گذارد، متهم شود، زیرا آن جاها محل تهمت و ورود به آنجاها از نشانه هایی است كه باعث بدگمانی می شود، مانند معاشرت با بدكاران و امثال آن. 7- و هر كس پرحرفی كند، خطایش زیاد باشد، زیرا قبلا گذشت كه كمال عقل مستلزم كم حرفی است، بنابراین پرحرفی مستلزم نقصان عقل است و نقصان عقل نیز مستلزم خطای زیاد و گفتار بدون اندیشه و تدبیر است. 8- و هر كس زیاد مرتكب اشتباه ش

ود، كم شرم باشد، زیرا دانستی كه شرم همان چیزی است كه بخوبی جلو انجام كارهایی را می گیرد كه انجام و اقدام بر آنها- به دلیل پیامد ناروایشان- زشت است. و اقدام بر خطا وسیله ی پرحرفی با خودداری از آن امور و از جمله خود پرحرفی، منافات دارد. 9- هر كس كم شرم باشد، پرهیزگاری اش اندك گردد. زیرا كه پرهیزگاری عبارت است از پایبند بودن بر كارهای خوب و از مرز كارهای شایسته به ناشایستها تجاوز نكردن، و از جمله كارهای نیك شرم داشتن است. پس كم شرمی مستلزم كمی پرهیزگاری است. و بسا كه ورع را به خودداری از محارم تفسیر كرده اند. و بدیهی است كه كم شرمی نیز زمینه ای است برای ارتكاب كارهای حرام، و در نتیجه زمینه برای كم بودن ورع است، پس امام (ع) شیی ء (ورع) را، جای زمینه ی شی ء قرار داده و بدان نیز حكم كرده است. 10- هر كس پرهیزگاری اش اندك باشد، دلش می میرد، یعنی چون فضیلت، باعث زنده بودن دل است، نبودن ورع و یا كمی آن را استعاره برای مردن دل آورده است، كلمه ی مردن به خاطر بی فایده بودن چنان دلی است. همانطوری كه مرده از سود زندگی بی بهره می شود. 11- و هر كه دلش بمیرد وارد آتش دوزخ گردد، زیرا باعث انتقال انسان از آتش جهنم به بهشت، همان

آراسته شدن به فضیلت است، بنابراین اگر دارای فضیلت نبود، وعده گاهش آتش دوزخ است. این عبارت به صورت قیاس مفصولی است و نتیجه ی آن این است كه هر كس پرحرف باشد، وارد آتش دوزخ گردد. و این عبارات برای برحذر داشتن از پرحرفی آمده است. 12- و هر كس به بدیهای مردم بنگرد و آنها را نپسندد، و بعد آنها را برای خود بخواهد و بپسندد، این شخص احمق است، و دلیل نادانی او آن است كه این صفات را از دیگران بد دانستن مستلزم داشتن اندیشه ی صحیح و انجام ندادن آنهاست، و از طرفی خواستن و پسندیدن آنها برای خود، خلاف اندیشه ی درست و بیرون شدن از مصلحت اندیشی برای خویشتن است و این خود، نادانی و كاستی آشكار در عقل اوست. الف و لام در الحمق افاده ی حصر در شخص مورد نظر دارد، و از آن رو با كلمه بعینه مورد تاكید قرار داده است. 13- هر كس مرگ را زیاد یاد كند، به اندك دنیا خوش دارد. زیرا هدف از فزون خواهی بهره برداری و كامجویی از دنیاست و یاد مرگ، این كامجویی را درهم شكسته و تلخ می كند. 14- و هر كس بداند كه گفتارش برخاسته از رفتار اوست، جز در موارد لزوم، سخن اندك گوید، توضیح آن كه آگاه بر این مطلب، چنین قیاسی را ترتیب می دهد: گفتار، خود عملی است، و ه

ر عملی مورد مواخذه قرار می گیرد كه چرا بیهوده بوده است، پس نتیجه می گیرد كه گفتار اگر بی هدف باشد مورد مواخذه است، و این باعث می شود كه بر سخن لازم بسنده كند.


صفحه 699.